خانم اجازه هست که در قصّه ای جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟آخر تو هیچ وقت قدیمی نمیشویمانند آرزوی خرید لباس عیدآخر تو... بگذریم، چه تغییر میکند؟اوضاع ما دو تا پس ازین مدّت مدیدآنروز یادم است زنِ دستهای توبد جور مردِ دست مرا کرد نا امیدهی نبض دستهای من آنروز مینشستهی پلک چشمهای من آنروز میپریدیادم نرفته است که در قاب عکسِ حوضپوشیده بود عکس تو پیراهن سپیدیادم نرفته است که لبهای قرمزتخون، چکّه چکّه، چکّه شد از چاقویم چکیدمن فکر میکنم که تو را دفن کردهامدر گوشه ی حیاط، کنار درخت بیدمن فکر میکنم که شبی سبز میشوداز خون چشم های سیاهت زنی جدیدآب و گلاب، دسته گل صورتی و سرخامروز هم سلام، زن لاغر سپیدآیا اجازه هست در این قصّه ی جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟حامد ابراهيم پور بخوانید, ...ادامه مطلب