محمدرضا شرفی خبوشان به مرتضی گفتم تا وقتی بمیری، مجبوری مؤدب باشی چون پایی نداری که دراز کنی یحیی گفت از تهِ گلویش: دَمِ خودم گرم دیگر سر کسی داد نمیزنم اصغر مرده بود از خنده به آستینهای خالیاش نگاه کردیم دستی نداشت که دراز کند تا آخر دنیا توی سفره کسی دست نمیبرد چقدر خندیدیم! تا آخر دنیا تا آخر, ...ادامه مطلب
بگردم دور تـو، دور نگاهت ، دور باطل ها مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است بــه طرزی کـــه کـــم آوردند توضیـــح المسائل ها حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت... حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی بیـــا یک بار دیگــر هم شبیه آن "اوایل ها"... ↓ و من معنــی بعضــی شعر ها را دیــر می فهمم "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها" مرتضی عابدپور لنگرودی ,مرتضی عابدپور لنگرودی,شعرهای مرتضی عابدپور لنگرودی,مرتضي عابدپور لنگرودي ...ادامه مطلب
بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بود رشت، آبستــن یک گریــه ی طو لانـــی بـــود راه می رفتم و هی خون جگر میخوردم در سرم فکر و خیالــی کـه نمیدانی بود لشکر چـــادر تـــو خانــــه خرابـــی ها کــرد چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود آه دریاب مرا دلبـــر بارانـــی من ای که معماری ابروی تو گیلانی بود توبه ها کردم و افسوس نمیدانستم آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بود همه ی مصر بـــه دنبـــال زلیخـــا بودند حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود مرتضی عابدپور لنگرودی ,مرتضی عابدپور لنگرودی,شعرهای مرتضی عابدپور لنگرودی,مرتضي عابدپور لنگرودي ...ادامه مطلب
فراموشت کرده ام و حالا همه چیز عادی شده باران که می بارد پنجره را می بندم دیگر یادم نیست غروب جمعه چه ساعتی بود ! پاییز را تنها از روی تقویم می شناسم ! فراموشت کرده ام اما ... گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن تنگ می شود ... مرتضی شالی,مرتضی شالی,مرتضي شالي,اشعار مرتضی شالی,مرتضی شمالی شعر ...ادامه مطلب