دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم چه کنم که نخل ح, ...ادامه مطلب
ترانه، خانه ندارد. بخوان ترانه سرا! بخوان ترانه ی این دخترِ بدونِ سراترانه، خانه ندارد. چه کار باید کرد؟ دلی شبانه ندارد. چه کار باید کرد؟ شبانه، جوجه ی ناآشنا به بال زدن چو آشیانه ندارد، چه کار با, ...ادامه مطلب
نظر خدای بینان طلب هوا نباشدسفر نیازمندان قدم خطا نباشدهمه وقت عارفان را نظرست و عامیان رانظری معاف دارند و دوم روا نباشد به نسیم صبح باید که نبات زنده باشینه جماد مرده کان را خبر از صبا نباشد اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیریبه حیاتی اوفتادی که دگر فنا نباشد به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودتنه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد تو خود از کدام شهری که ز دوستان نپرسیمگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباش,معاملت,ندارد,آشنا,نباشد,سعدی,شیرازی ...ادامه مطلب
"بادنجان بم آفت ندارد" بیا ساقی بساط می فراز آرکه بی می زندگی لذت ندارد بزن بر آتش جان من آبیکه دیگه اشگم آن فرصت ندارد (مرا کیفیت چشم تو کافی است)چه غم گر باده کیفیّت ندارد , ...ادامه مطلب
در رگ غیرتِ من خواب ندارد اثرت گم شده نیمه شبم را هوس در به درت مثل یک کشور اشغال شده بی تردید ترسم این است به این خاک نیافتد گذرت آدم برفی ِ از روز و شبش نا آگاه دگمه ای روی زمین است نیاید خبرت با خودت تا به کجا می کشی ام دیوانه سایه ای بی کس و کار است دلم پشت سرت زخم بیگانه ندارد به شعورم اثری نخریدم به تن و جان خودم جز خطرت چشم در چشم تو خود باختنم مشهود است عشق بازی تو و مردم صاحب نظرت خاک عالم به سر سلسله ی شاعر ها تا نپیچد نفس غیر به عطر سحرت دور تو آینه بندان شده از بخت بدم آخرین دوره شده دل نشکستن هنرت سیدمهدی نژادهاشمی,سیدمهدی نژادهاشمی,شعرهای سیدمهدی نژادهاشمی ...ادامه مطلب
قراری چون ندارد جانم اینجا دل خود را چه میرنجانم اینجا؟ سر عاشق کلهداری نداند بنه کفشی، که من مهمانم اینجا مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟ چه میپرسی، که من حیرانم اینجا نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز ز چشم مدعی پنهانم اینجا اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی که من بیروی او نتوانم اینجا نگارینی که سرگرداند از من نگردانی، که سرگردانم اینجا مرا با دوست پیمانی قدیمست بدان پیوند و آن پیمانم اینجا ز زلفش برد ما غم هست بویی چنین زنده به بوی آنم اینجا به درد اوحدی دلشاد گشتم که آن لب میکند درمانم اینجا اوحدی مراغه ای , ...ادامه مطلب