بهترین شعرهایی که خوانده ام

متن مرتبط با «حسین منزوی پلنگ» در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام نوشته شده است

امیرحسین پناهنده / رباعیات

  • در خاطرِ خود بهانه ي شادي داشترويــايِ بهـارِ سبـزِ آبـادي داشتبيچاره پرنده اي كه در كنجِ قفس؛از پنجره انتظـارِ آزادي داشت ..." امیرحسین پناهنده " در حجـم سكـوت آينه گم شده استدر عالمي از جنون تجسم شد, ...ادامه مطلب

  • حسین منزوی / آن فسرده در پاییز

  • کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز   بسا شگفت که ظرفیت ِ بهارم بود منی که زیسته بودم مدام در پاییز   چنان به دام عزیز تو بسته است دلم که خود نه پای گریزش بود , ...ادامه مطلب

  • محمد حسین بهجت تبریزی / شهریار : چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیم

  • محمد حسین بهجت تبریزی / شهریار : چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیمخون کند خاطر من خاطره عهد قدیمچه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگردل بشکسته عاشق ننوازد به نسیمآن دل بازتر از دست کریمم یاربچون پسندی که شود تنگتر از چشم لئیمعهد طفلی چو بیاد آرم و دامان پدربارم از دیده به دامان همه درهای یتیمیاد بگذشته چو آن دور نمای وطن استکه شود برافق شام غریبان ترسیمیا به آهو روشان انس وصفا ده یاربیا ز صاحبنظران بازستان ذوق سلیمسیم و زر شد محک تجربه گوهر مردکه سیه باد بدین تجربه روی زر و سیمدردناک است که در دام شغال افتد شیریا که محتاج فرومایه شود مرد کریمنشود مرغ چمن همنفس زاغ و زغنروح را صحبت ناجنس عذابیست الیم”دولت همت سلطان قناعت خواهمتا تمنا نکنم نعمت ارباب نعیمهم از الطاف همایون تو خواهم یاربدر بلایای تو توفیق رضا و تسلیمنقص در معرفت ماست نگارا ور نهنیست بی مصلحتی حکم خداوند حکیمشهریارا به تو غم الفت دیرین داردمحترم دار به جان صحبت یاران قدیمشهریار , ...ادامه مطلب

  • تکتم حسینی / گر چه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم

  • گر چه دور خانه ام صدها نگهبان داشتمباز با غم رفت و آمد های پنهان داشتمگرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم...از همان روزی که آدم سیب را از من گرفتپا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم..عشق با من بود.. لیلاوار یا سودابه وارخوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتمداستانم هفت خوان رستم دستان نشدمن ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتمباز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزدقدر موهایم اگر روز پریشان داشتم...خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدیچند وقتی بود خیلی حس باران داشتم...سیده_تکتم_حسینی , ...ادامه مطلب

  • حسین منزوی / دیری است دلم در به در و خانه به خانه

  • حسین منزوی : دیری است دلم در به در و خانه به خانهتا کی، به که یابد ز تو ای عشق نشانه دانی که چه ئی از پس این در به دری ها؟خواب سحری در پی کابوس شبانه از خون دلم بر ورق جان کلماتی استپیکی که دلم سوی تو کرده است روانه با شور تو، خون می زند از سینه برون, ...ادامه مطلب

  • گلچینی از اشعار زیبای حسین پناهی

  • گلچینی از اشعار زیبای حسین پناهی پروانه این همه نفی درد جان فرسای دگردیسی جهان است بر جان هنر،تا از کرم کور بی دست و پاپروانه ای بسازد هزار رنگ!می‌آید ها شب و روزت همه بیدارکه آید شاید،کور شد دیده بر اینکوره ره شاید ها.شاید ای دلکه مسیحا نفستآمد و رفت،باختی هستی خود بر سر می‌آید ها  لعنتبر گردن عشق ساده ام که انگشترش نخی ست،گلوبند زمردین شعر مرا باور نمی‌کند کسی ...لعنت به شعر و من! فیلانهوقتی ما , ...ادامه مطلب

  • حسین منزوی / دلم برای تو و شعر تازه ‏ات تنگ است

  • دلم برای تو و شعر تازه ‏ات تنگ استدلم هوایی آن لهجه خوش ‏آهنگ استمن از خودم، به دلم می‏گریزم آری منمنی که عقل و دلم سال‏هاست در جنگ استقبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوزبرای قامت ما،‏این لباس‏ها تنگ استبرای متهمان ردیف اول عشققبول مصلحت‏ اندیشی و خرد ننگ استهنوز پرسه زدن در نگاه او خوب استهنوز سادگی چشم یار،‏خوش‏رنگ استچه دیر می‏گذرد لحظه ‏های آمدنشهمیشه عقربه انتظارها لنگ استحسین منزوی,منزوی ...ادامه مطلب

  • امیرحسین آقایی / خفتگان شبیم و دور قمر میگردیم

  • شاعر : امیرحسین آقایی خفتگان شبیم و دور قمر میگردیم مثل نوریم به دنبال سحر میگردیم همچو دردیم آن سرمان نا پیدا استهمچو دارو به دنبال اثر میگردیمچون کلاغیم تا کنون پر بستهخستگانیم به دنبال خبر میگردیممثل دریای خروشان دائما در جنگیممردان زمینیم به دنبال خطر میگردیمفصل سردیم تماما یخبندانروح خاکیم به دنبال سفر میگردیممرغ بادیم به بالای درختی هستیم از سر ظلم به دنبال تبر میگردیم ,امیرحسین,آقایی,خفتگان,شبیم,میگردیم ...ادامه مطلب

  • حسین منزوی / با هیچ زن جز تو دلِ دریا شدن نیست

  • حسین منزوی : با هیچ زن جز تو دلِ دریا شدن نیست یاراییِ درگیر توفان ها شدن نیست در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل! جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست تو نور چشم مصطفی و کس به جز تو در شأن شمع محفل طاها شدن نیست تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را اهلیّت صدّیقه ی کبری شدن نیست جز تو زنی را شوکتِ در باغ هست, ...ادامه مطلب

  • شعر طنز "امیرحسین خوشحال"

  • شعر طنز سفر : به منظور صفا و عشق و حالی!سفر رفتیم یک شهر شمالی هوای شهر ما آلوده بود وهوای شهر آن ها بود عالی! پتو و سفره را برداشت مادرپدر هم توی دستش بود قالی لب دریا رسیدیم و نشستیمبه سختی جور شد یک جای خالی! نشد یک خانه یا ویلا بگیریم!( دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!) دو ساعت بعد داداش بزرگمخرید از س, ...ادامه مطلب

  • شعرهای عماد خراسانی / عمادالدین حسین برقعی

  • چندی است تند، می گذریم از کنار همظاهر خموش و سرد و نهان بیقرار هم رخسار خود به سیلی می سرخ کرده ایمچون لاله ایم هر دو بدل داغدار هم او را غرور حسن و مرا طبع سربلنددیری است وا گذاشته در انتظار هم... چشم من و تو راز نهان فاش می کندتا کی نهان کنیم غم آشکار هم ای کاش آن کسان که بهشت آرزو کنندعاشق شوند و, ...ادامه مطلب

  • استاد محمد حسین شهریار / گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

  • برای عضویت در خبر نامه وبلاگ کافیست نام خودتان را در مستطیل اولی و ایمیل تان را در مستطیل دومی درج نمایید و سپس بر روی "ارسال به خبر نامه "کلیک نمایید تعداد اعضا 825 نفر , ...ادامه مطلب

  • روزه ی حسین پناهی

  • من روزه ام!!!!تمام سال را روزه ام.ولی بجای دهان و شکم ، اندیشه ام را روزه ام.فکر من حق ندارد به کسی بی حرمتی کند.فکر من حق ندارد به کسی ناسزا بگوید.فکر من حق ندارد به مال کسی دست درازی کند.فکر من حق ندارد با زندگی کسی بازی کند.فکر من حق ندارد به کسی بهتان بزند.فکر من حق ندارد به کسی جفا کند.فکر من , ...ادامه مطلب

  • حسین جنتی / بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم

  •   می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبودپروای نان و پاس نمکدان اگر نبودبی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتمای نارفیق کوه و بیابان اگر نبودپیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!در رفته بود این جگر از کوره، بی گمانهمراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!از این جهان سفله به یک خیزش بلند،رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود! "حسین جنتی"   ____مطالب مرتبط : ____ :: اشعار حسین جنتی  ,حسین جنتی,حسین جنتی شاعر,حسین جنتی لادانی ...ادامه مطلب

  • گلچینی زیبا از شعرهای حسین پناهی

  • من زندگی را دوست دارمولی از زندگی دوباره می ترسم!دین را دوست دارمولی از كشیش ها می ترسم!قانون را دوست دارمولی از پاسبان ها می ترسم!عشق را دوست دارمولی از زن ها می ترسم!كودكان را دوست دارمولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارمولی از زبانم می ترسم!من می ترسم ، پس هستماین چنین می گذرد روز و روزگار منمن روز را دوست دارمولی از روزگار می ترسم  حسین پناهی  ................... درختان می گویند بهارپرندگان می گویند ، لانهسنگ ها می گویند صبرو خاک ها می گویند مصاحبو انسان ها می گویند «خوشبختی»امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،در طلب نور !ما نه درختیم و نه خاک .پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی ................................ کهکشانها کو زمینم؟زمین کو وطنم؟وطن کو خانه ام؟خانه کو مادرم؟مادر کو کبوترانم؟من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... حسین پناهی .................................... در انتهای هر سفردر آیینهدار و ندار خویش را مرور می کنماین خاک تیره این زمینپاپوش پای خسته اماین سقف کوتاه آسمانسرپوش چشم بسته اماما خدای دلدر ,گلچین جملات زیبا از بزرگان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها