گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو رالیک شادم که نظر بر دگری نیست تو راترسم آیینه ی حُسن تو ز خط گیرد رنگای که از آه ضعیفان خبری نیست تو راحاش لله که من از پای تو بردارم سربا من بی سر و پا، گرچه سری نیست تو راگشت افزون ز خطت حُسن جفا افزون کندگر از آه ضعیفان اثری نیست تو راوه که یک باره (وصال) از غم هجر تو بسوختوز غم سوخته جانان ، خبری نیست تو را بخوانید, ...ادامه مطلب
تا روز حشر، کم نشود سوزِ داغ ماهرگز به یُمنِ, عشق نمیرد, چراغ مامستِ فراغتیم به اقبال مِیفروشخلوتنشین به خواب نبیند فراغ ماپروردهی هوای گلستانِ آن گُلیمتابِ نسیمِ خُلد ندارد دماغ ماماراست خوشگوارتر , ...ادامه مطلب
با خواندن شعر مشهور سهراب به نام و پیامی در راه، آدمی به یاد نگرش سعدی شیرازی می افتد چرا که سعدی نگاه مصلح گرانه به جامعه دارد، می خواهد جامعه اش آباد و مرفه و سالم و صالح باشند؛ نگاه سهراب نیز بدین , ...ادامه مطلب
سعدی :به خاک پای عزیزت که عهد نشکستمز من بریدی و با هیچ کس نپیوستمکجا روم که بمیرم بر آستان امیداگر به دامن وصلت نمیرسد دستمشگفت ماندهام از بامداد روز وداعکه برنخاست قیامت چو بی تو بنشستمبلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارسیکی منم که ندانم نماز چون بستمنماز کردم و از بیخودی ندانستمکه در خیال تو عقد نماز چون بستمنماز مست شریعت روا نمیداردنماز من که پذیرد که روز و شب مستمچنین که دست خیالت گرفت دامن منچه بودی ار برسیدی به دامنت دستممن از کجا و تمنای وصل تو ز کجااگر چه آب حیاتی هلاک خود جستماگر خلاف تو بودهست در دلم همه عمرنه نیک رفت خطا کردم و ندانستمبکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیستکه با وجود تو دعوی کند که من هستم#سعدیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
کاروانی شکر از مصر به شیراز آیداگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر خون منت درخوردستپیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدارچیست تا در نظر عاشق جانباز آید من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمرکاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید اگر این داغ جگرسوز که بر جان منستبر دل کوه نهی سنگ به آواز آید من همان روز که روی تو بدیدم گفتمهیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاسآن که محبوب منست از همه ممتاز آید گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی برویهیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید سعدی شیرازی ,کاروانی ...ادامه مطلب
سعدی شیرازی : امیدوار چنانم که کار بسته برآیدوصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابروجواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید به رغم دشمنم ای دوست سایهای به سر آورکه موش کور نخواهد که آفتاب برآید گلم ز دست به دربرد روزگار مخالفامید هست که خارم ز پای هم به درآید گرم حیات بماند نماند این غم و حسرتو گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما راچنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتیندانم آیت رحمت به طالع که برآید ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستتچنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید ,امیدوار ...ادامه مطلب
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست »لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس , ...ادامه مطلب
نظر خدای بینان طلب هوا نباشدسفر نیازمندان قدم خطا نباشدهمه وقت عارفان را نظرست و عامیان رانظری معاف دارند و دوم روا نباشد به نسیم صبح باید که نبات زنده باشینه جماد مرده کان را خبر از صبا نباشد اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیریبه حیاتی اوفتادی که دگر فنا نباشد به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودتنه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد تو خود از کدام شهری که ز دوستان نپرسیمگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباش,معاملت,ندارد,آشنا,نباشد,سعدی,شیرازی ...ادامه مطلب
آفرین خدای بر جانتکه چه شیرین لبست و دندانت هر که را گم شدست یوسف دلگو ببین در چه زنخدانت فتنه در پارس بر نمیخیزدمگر از چشمهای فتانت سرو اگر نیز آمدی و شدینرسیدی بگرد جولانت شب تو روز دیگران باشدکآفتابست در شبستانت تا کی ای بوستان روحانیگله از دست بوستانبانت بلبلانیم یک نفس بگذارتا بنالیم در گلستا, ...ادامه مطلب
المنة لله که در میکده باز استزان رو که مرا بر در او روی نیاز استخمها همه در جوش و خروشند ز مستیوان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز استاز وی همه مستی و غرور است و تکبروز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز استبردوختهام دیده چو باز از همه عالمتا دیده من بر رخ زیبای تو باز استدر کعبه کوی تو هر آن کس که بیایداز قبله ابروی تو در عین نماز است خواجه حافظ شیرازی , ...ادامه مطلب
اگر مولانای بلخی، حافظ، سعدی ، فردوسی و... تلفن منشی دار داشتند، منشی تلفن منزل شان چی میگفت ؟! پیغام گیر تلفن مولانای جان: زنگ زدی مست شدم عقل رفتبا دم گرمت دل از دست رفت سازتو رقصنده را بیهوش کردزاتش تو دیگ جنون جو ش کرد پیغام گیر تلفن حافظ: رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخورتا مگر بینم, ...ادامه مطلب
بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بیمروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر ره روی که در گذر آید صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بیخبر آید حافظ شیرازی ____مطالب مرتبط : ____ :: اشعار حافظ شیرازی :: شعرهای فصـــل زمستان ,شعر مخصوص شب حنابندان,شعر مخصوص شب یلدا,شعر مخصوص شب ...ادامه مطلب
از برون آمد صدای باغبان گفت کو ارباب؟ کارش داشتم از درون گفتم که اینجایم، بگو گفت هر جا هرچه باید کاشتم گفتم آخر بود در گل های تو ناز دلخواهی که گـفتم داشتی؟ گفت در وا کن بیا بیرون ببین هرگز این گلها که کِشتم کاشتی؟ رفتم و دیدم که سِـحر باغبان مـعنی نـاسازگاری سوخته آتشی از شمعدانیهای سرخ در حریر سبزه ها افروخته جعد شـبنم دار سنبل خورده تاب در هوا پاشیده مشک و زعفـران چشم مست نرگس بیدادگر بازگشته تازه از خواب گران و آن بنفشه زرد و مشکین و کبود غرق گل چسبیده در آغوش هم تا جَهَد از محبس شمشاد ها رفته بالا از سر و از دوش هم زیر تار گیسوی افشان بید سوسن و مینا و ناز افتاده است هر زمان در سینهی گلهای سرخ برگ لرزان چناران برده ادست لحظه ای در هر گلی کردم نگاه زیر لب گفتم که پس آن ناز کو؟ باغبان بر شاخهای انگشت زد یعنی این ناز است، چشم باز کو؟ گفتم این را دیده بودم پیش از این این کجا ناز است؟ ایـن نـاز شماست خشمگین شد گفت جز یک ناز نیست یا اگر باشد به شیراز ش,شعر باغبان ازپی من تند دوید ...ادامه مطلب
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستشب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیشآتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاستهــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارددر خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاستآن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داندنکــــتهها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاستهـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار استمـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــیکـــار کـــجاست...حافظ شیرازی بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنیخـــون خوری گـــر طلب روزی ننهــاده کـــنیآخــرالامـــر گــــل کــوزه گـــران خواهــی شــــدحالیـــا فکـــر سبــو کـــن کـــــه پـر از بـاده کنـــیگـــــر از آن آدمیــانی کـــــه بهشتت هوس استعیـــش با آدمـــی ای چنــــد پـری زاده کنــــیتکیــــه بر جای بزرگان نتوان زد به گــــــزافمگر اسباب بزرگـی همه آماده کــنی...حافظ شیرازی راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیستآن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...حافظ شیر,گلچین اشعار عاشقانه,گلچین اشعار عاشقانه شهریار,گلچین اشعار عاشقانه سعدی ...ادامه مطلب
سعدی : روی تو خوش مینماید آینه ما کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا چون می روشن در آبگینه صافی خوی جمیل از جمال روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صید بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایر مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمیرود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد احبا نمیبرم به اطبا برخی جانت شوم که شمع افق را پیش بمیرد چراغدان ثریا گر تو شکرخنده آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا لعبت شیرین اگر ترش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا مرد تماشای باغ حسن تو,سعدی شیرازی,سعدی افشار,سعدی بوستان,سعدی شعر,سعدی کارنو,سعدی گلستان,سعدی الحلی,سعدی شیرازی شعر,سعدی pdf,سعدی شجریان ...ادامه مطلب