بهترین شعرهایی که خوانده ام

متن مرتبط با «ماماهانی» در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام نوشته شده است

آزار / یزدان ماماهانی

  • فــضـای سـبــز بــودم ، بـچـه تُـخـسـی :بــدیـدم سـمـت گـربـه سـنــگ مـیـــزد ..جهش‌ میداد وخویش پیش‌ از اصابت :مـهار می‌کـرد و بـر سـنگ ، چـنگ مـیـزدبــسـامــد بــچــه ایـنـبــار از درخــتــی :شکست نیـم شاخـه رفـتش سوی گربـهدویــد دنــبــال آن و بـــرده کـــنــجــی :سر و رویَـش ، بـکـوبیـد کـوب و ضـربـهاز این کارش ؛ بجوشیـد دیگِ خـشمـم !شـتـابـان جـانـبـش .. خـصـمـانـه رفـتـمبِــبُـــرد بــالا زَنَــد تَـــرشــاخــه را بـــاز :رســیــدم از قــفـا بــا دســت گــرفــتــمســرش نــعــره کــشـیــدم بـی‌مـحــابـا !دگـر بـس کـن تو ای بی‌شـرم و گـسـتاخدلـیـل ایـن هـمـه بـی‌مـایـگی چـیسـت ؟برین حیـوان تو حیـوان می‌زنی شـاخ !زبــان بــنــد آمــد و قـاصــر ز گــفـتــن ؛تـنـش لــرزیـده و قـالـب تــهــی کــرد ..!گـرفـت لُـکنـت ؛ بـیوفـتاد بر تِـت و پِـتشـتـاب و بـی‌درنـگ بِـنـْـمــود عــقـبـگـردبـه هـمـراهـم سـوسیـس و تـکّـه نـانـی :گـرفـتـم لــقـمــه ، بِـنـْـهـادم کــف دسـتبِـبُــردم سـمـت گـربــه ، بــو کـشـیـدش :بــیــامـــد نـــزد مـــن ؛ آرام بــنـْـشـســتصـبـورانــه خـوراکــش خـورد و نـاگــه :فــروغــی از امــیــد بــر دیــده تــابــیـــدبـه پـاس درک مــهــر و قــدرشـنـاســی :ســرش بـر دسـت و تـن بـر پـا ؛ بـمـالـیـدچــه بــی دلــشــوره و دلــواپــســی او ..مـیــو مـیــکــرد و ســر مــیــداد ، دمـادمرهــا یـافـت و جـدا گــردیــد و وانــگـه :کــشـیــد راه خــودش را شـــاد و خــــرّمرسـانـْـد آنـکـس بـه حـیـوان رنــج و آزارنــبـــایـــد دَم زد از " انـــســانــیـــت " اویـقـیـن بــر جــایـگـاه تــیــره بــخـتــش :سِــتــانـــده رتــبـــۀ " حــیــوانــیــت " او#آزار#یزدان_ماماهانی#قا, ...ادامه مطلب

  • شعری از یزدان ماماهانی

  • آنـچـه دیــدم آسِــمـان و ابــرِ ایــران بـیـشـتــرفـقـر می‌بـاریـد ولی فـحشـا دو چنـدان بیشتـرروی‌ِ بـرگِ صـفحـۀ تـابـلـوی بـخـتِ سـوخـتـه :زنــدگانـی درد دارد مـیـکـشـد ، جـان بـیـشـتـرزیـر پایِ زور و جبـر ؛ مـاننـد قالـی گـشتـه بـودگلـنـمـای خـوش‌نـگار از فـرش کاشـان بـیـشتـرتا عـقاب از آشـیـان دور و نـدارد دسـتـرسـی :می‌دهـد آنجا کلاغ در خویش ؛ جـولان بیشتـرتــن‌فـروش و کـودک‌کـار و بـدهــکـار و نــدار :ثـانـیـه‌وار مـیـشـود تــعــداد آنـــان ، بـیـشـتـرنـانِ سـفـره‌هـا بـگـردد کـمتـر و خـالـی ، ولـی :گـشتـه حجـمِ جیب پولِ سودجویـان ؛ بیشتـرهمچو یابـویی ، هنـرمنـد سـواری دادن است !هرچقـدر گوشـها درازتـر ، قـوسِ پالان بـیشتـرمی‌رود بـر انـحـطاط و پَـسـت‌گِرایـی جـامـعـهچـون تـهـی و عـاری از دانـا و نـادان بـیشـتــر#انحطاط#یزدان_ماماهانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یزدان ماماهانی/ هفت سین فروردین

  • قدم خیر است خوشآمد گو صفای ماه فروردینبه رویِ فرش و میزت باز بچینی سفرهٔ هفت سینبنام سین اول سالم و سرزنده باشی دوستنبینم غم٬ نِشیند بر وجودت شوقْ پاورچینبنام سین دوم سربلند باشی تمام عمرکنی کاری شگفت آور بپیچد بر زبان تحسینبنام سین سوم سادگی هم سازش و یک رنگزند فوّاره در هستی بماند زیر سر بالینچهارم سین سعادتمندی وخوشبختی و نیکیستکمان از آسمان پاشد به سویت هفتمین رنگینبنام سین پنجم هم سبکباریست میخواهمبرایت تا بمانی در ترازوی وقار سنگینو در سین ششم باشد همیشه سازِ بختت کوکنزن تاری ز گیتارِ غم و موسیقیِ غمگینبنام سین هفتم سایهٔ حق بر سرت باشداگر خواهی که هفت سینت قشنگ باشد بگو آمین....#یزدان_ماماهانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر یزدان ماماهانی

  • مـن از افــتـادن لـکّـه بـه دامـن مـی‌هــراسـم !من از کـبریت روشـن لای خـرمـن می‌هـراسـمکشیدم سیـمِ خاردار دورتـادورم ، کـزین پس :چه‌دوست و آشنا باشد چه دشمن ، می‌هراسممـن از دار نــداری و طــنــاب تـنــگــدســتـی :بیـاویخـت و بپـیچیـد دور گردن ، می‌هراسـمندارم بیمی از زشتـروی نیکوطبع و خوشخو :از آن ماهروی عقرب طین نیش‌زن می‌هراسمتـفاوت نـیسـت مـیان بی‌تـفاوت با مـترسـک !من از آن بی‌خـیال شِـبـه مـانکـن ، می‌هراسـمهــراس از جـنـگ و درگـیـری رو در رو نـباشـدمـن از تـیغِ بـزن در رو ، ولـیکـن ؛ می‌هـراسـمخـوشـی مـرد و صـفـا دفنـست در گـور زمـانـهمن از بیـل و کـلنـگِ دستِ گورکن ؛ می‌هراسمنـدارد بـیـم زبــان رُک ... امّــا ؛ مــغـرضـانــه :بگیرد خُـرده کـس ، پشت سـر مـن می‌هـراسماسیـر بنـد تـنهایی‌ست ، تـن‌ها ؛ واهمـه نیـستاز آن تنها که حصـر گردیده در تن ، می‌هراسمجواب مـوج ، سیلـی هست با بـرخورد صخـرهسـوا از چک‌خـوری و از گـسـستـن می‌هـراسمقـفـس هـرقـدر تـگـنـاتـر ، قـنـاری خـوشـنـواتـرمـن از زاغ رهـا ..؛ دنـبـال ارزن مـی‌هـراسـم !!هـراس از رویش گل در بـیابـان و کویـر نیستمن از نَـشْـوِ خَـسَک در قلب گلشن ؛ می‌هراسمبه چـالـه چـولـهٔ شهـوت بـیفـتاد ؛ جـادهٔ عـشقبـرین راه هرکه دارد شـوق رفتـن ؛ می‌هـراسمسخن کوتاه ، بیان را مختصـر سازم از آنکس :هراسیده ز پیـرامـون و خـویشتن ، می‌هراسم#هـراس۲#یزدان_ماماهانی#سـرایـش۴_۴_۱۴۰۱_, ...ادامه مطلب

  • #فقرستان #یزدان_ماماهانی

  • اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌امخارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌امبا یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشقهمچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌امچون خاک در هوای تو از پا فتاده‌امچون اشک در قفای تو با سر دویده‌اممن جلو, ...ادامه مطلب

  • شعر هراس / یزدان_ماماهانی

  • من از آرامش شبهای ترسان می هراسممن از آن خار بر دیوار چسبان می هراسمهراسی نیست از برخورد و شأن روستاییمن از فرهنگ شهرستان و استان می هراسماگر آپارتمانی با نمایی مرمری هستمن از بنیان نامیزان ویران می ه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها