شعر یزدان ماماهانی

ساخت وبلاگ

مـن از افــتـادن لـکّـه بـه دامـن مـی‌هــراسـم !
من از کـبریت روشـن لای خـرمـن می‌هـراسـم

کشیدم سیـمِ خاردار دورتـادورم ، کـزین پس :
چه‌دوست و آشنا باشد چه دشمن ، می‌هراسم

مـن از دار نــداری و طــنــاب تـنــگــدســتـی :
بیـاویخـت و بپـیچیـد دور گردن ، می‌هراسـم

ندارم بیمی از زشتـروی نیکوطبع و خوشخو :
از آن ماهروی عقرب طین نیش‌زن می‌هراسم

تـفاوت نـیسـت مـیان بی‌تـفاوت با مـترسـک !
من از آن بی‌خـیال شِـبـه مـانکـن ، می‌هراسـم

هــراس از جـنـگ و درگـیـری رو در رو نـباشـد
مـن از تـیغِ بـزن در رو ، ولـیکـن ؛ می‌هـراسـم

خـوشـی مـرد و صـفـا دفنـست در گـور زمـانـه
من از بیـل و کـلنـگِ دستِ گورکن ؛ می‌هراسم

نـدارد بـیـم زبــان رُک ... امّــا ؛ مــغـرضـانــه :
بگیرد خُـرده کـس ، پشت سـر مـن می‌هـراسم

اسیـر بنـد تـنهایی‌ست ، تـن‌ها ؛ واهمـه نیـست
از آن تنها که حصـر گردیده در تن ، می‌هراسم

جواب مـوج ، سیلـی هست با بـرخورد صخـره
سـوا از چک‌خـوری و از گـسـستـن می‌هـراسم

قـفـس هـرقـدر تـگـنـاتـر ، قـنـاری خـوشـنـواتـر
مـن از زاغ رهـا ..؛ دنـبـال ارزن مـی‌هـراسـم !!

هـراس از رویش گل در بـیابـان و کویـر نیست
من از نَـشْـوِ خَـسَک در قلب گلشن ؛ می‌هراسم

به چـالـه چـولـهٔ شهـوت بـیفـتاد ؛ جـادهٔ عـشق
بـرین راه هرکه دارد شـوق رفتـن ؛ می‌هـراسم

سخن کوتاه ، بیان را مختصـر سازم از آنکس :
هراسیده ز پیـرامـون و خـویشتن ، می‌هراسم

#هـراس۲
#یزدان_ماماهانی
#سـرایـش۴_۴_۱۴۰۱
_ بهترین شعرهایی که خوانده ام...

ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1401 ساعت: 16:55