شاعر و نویسندهٔ نامدار زن لهستانی و یکی از مهمترین چهرههای ادبیات مدرن لهستان
است. بسیاری هالینا پوشویاتوسکا را جزو بهترین شاعران زن لهستان و همردیف برندهٔ
جایزه نوبل، ویسلاوا شیمبورسکا میدانند.
هالینا نخستین شعر خود را در ۲۱ سالگی در مطبوعات به چاپ رساند. یک سال بعد،
نخستین مجموعه شعرش را با نام «سرود بتپرستانه» منتشر کرد. این مجموعه با
اقبال شاعران و منتقدان لهستانی روبرو شد. این عضو انجمن نویسندگان و شاعران
لهستان طی زندگانیاش دو دفتر شعر دیگر نیز منتشر کرد: مجموعه شعر «امروز»
(۱۹۶۳) و «چامهای برای دستان» (۱۹۶۶) بهاضافهٔ رمان کوتاه خودزندگینامهای
«داستانی برای دوستی» (۱۹۶۷).
پس از درگذشت هالینا، اشعار چاپنشدهٔ بسیاری از او پیدا شد، بهاضافهٔ قصهای
برای کودکان، نمایشنامهها و نامههایش.دو مجموعه شعر دیگر پس از مرگ زودرس
شاعر منتشر شد: «خاطرهای دیگر» (۱۹۶۸) و «اشعار بازیافته» (۱۹۹۷).
«اشعار بازیافته» شامل اشعار چاپشده و چاپنشده و قصههای کودکان و نمایش
نامهها و نامههای هالینا بود.
در مجموع، هالینا طی زندگی ۳۲سالهٔ خود بیش از ۵۰۰ شعر سروده
است. در سال ۱۹۹۷ مجموعه آثار او در کراکو چاپ شد.
نمونه اشعار هالینا پوشویاتوسکا :
انسانها را بدون اینکه به آنها نیاز داشته باشی دوست بدار...
کاری که خدا با تو می کند!
.......
عزیزم !
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟
اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را
سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند .
عزیزم !
چون به درون شعله خیره می شوم
درمانده می مانم
آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم .
"برگردان:کامیار محسنین"
........................................
پس با دستانم
دنبال میکنم عصب به عصب
حلقه به حلقه ی این زنجیر طلا را
که منم
برگ ها را
که ناگهان بر درخت روییدند
تا پوست نرم سبزهها
که سبز میشوند
تا سیب ها که می رسند
در گوش سبز بهار زمزمه می کنم
که دیشب در تاریکی
در آبی روشن دریا
غرق شد مرگ.
...............................
تو فریاد چشم هایم هستی
که تا بی نهایت ادامه دارند
تا سایه ای که به وسعت هزار سایه ست
سایه ای از هزار روز بی نام و نشان
چقدر نور
در دستان گسترده ات داری
چقدر شب
در ناگهانی ستارگانی که فرو می افتند
به دنبال تو می گردم
با انگشتانم در میان ابرها جستجو می کنم
در میان بال های پرندگان و برگ ها
و تنها منظره ی رنگ پریده ی میدان شهر پیداست .
"برگردان : ضیاء قاسمی "
بهترین شعرهایی که خوانده ام...
برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 184