از سر شوق ای رضا جان بر تو مهـمان آمدم
خود طلب کردی به سویت از دل و جان آمدم
راه تو مایل شده سوی دل ویـــرانه ام
آشنای بارگاهم ، دیده گریان آمدم
ای امید رحمت باران عشق سرمدی
من کویری تشنه کامم سوی باران آمدم
اشک ها جاری کنم در دامن آیینه ها
تا برای وصل جانم بر خراسان آمدم
در « وصال » عاشقی دل رام آهو می شود
چون برای دیـدن خورشید تابان آمدم
از : محمد علی رستمی (وصال)
برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 192