حسن حبیبیان / اول از نفرت بزن بر دل پس از مردن بیا

ساخت وبلاگ
""هیچاهیچ""

از درم درتر درآ سرتر درآ ،چاچی کمان
من که مُردم می زنی این بار را باچی کمان؟


عادتم بود از همان اول ببازم خویش را
آمدی برگیر تیر زَهره را لاچی کمان


یک گلستان خنده ی وحشی به دستت ناگهان
از درآ ،صد تیر در پهلو زن آپاچی کمان


از تبار عشقم و این عشق نذر چشم توست
دین من عشق است ها،دین شماهاچی کمان؟


درد خم کرده چنان که خلق می گوید به من
:مردِ سگ جانِ نُتردامیِّ لیلاچی کمان


می بَرندم لحظه ای برگرد تیرت را بگیر
آن طرف بر سر مزن، برپا تماشاچی کمان


بعدِ من حتمابه کار آید دوباره می زنی
بر دل بیچاره ی یک عاشقِ خاچی کمان


اول از نفرت بزن بر دل پس از مردن بیا
رقص میت کن بزن بر غیرتم ماچی کمان


حسرتت را می برم هیچ است میدانم ولی
بهتر است از هیچِ هیچاهیچِ بی کاچی کمان


روی کوهم نیست ابری،چشم هایم خیسِ خیس
من شدم صد تکّه رنگ مرده آچاچی کمان...
 

#حسن_حبیبیان

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : حبیبیان,نفرت,مردن, نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 218 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 5:58