سيدعلي_صالحي / گاهي آنقدر بدم مي آيد

ساخت وبلاگ

گاهي آنقدر بدم مي آيد
كه حس مي كنم بايد رفت
بايد از اين جماعت پرگو گريخت!
واقعا مي گويم...
گاهي دلم مي خواهد بگريزم از اينجا...
حتي از اسمم! از اشاره، از حروف!
از اين جهان بي جهت، كه ميا، كه مگو، كه مپرس...
گاهي دلم مي خواهد بگذارم برم بي هرچه آشنا
گوشه ي دوري گمنام،
حوالي جايي بي اسم...
بي اسم خودم اشاره به حرف!
بي حرف ديگران،اشاره به حال!
بعد بي هيچ گذشته اي...
به ياد نياورم از كجا آمده؟كيستم؟اينجا چه مي كنم؟
بعد بي هيچ امروزي...
به ياد نياورم، كه فرقي هست، فاصله اي هست،
فردايي هست!
گاهي واقعا خيال مي كنم،
روي دست خدا مانده ام!
خسته اش كرده ام!
راهي نيست...
بايد چمدانم را ببندم،
راه بيفتم...بروم
و مي روم...
اما به درگاه نرسيده از خودم مي پرسم:
كجا...؟!
كجا را دارم؟! كجا بروم؟!

سيدعلي_صالحي

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : سيدعليصالحي,گاهي,آنقدر, نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1396 ساعت: 5:11