رضا براهنی :
یک لحظه پس از شکفتن ابریشم
از ظهر شباب دست او می آیم
با این تب استوایی ام مالامال
از سایه ی گیسوان با آسایش
یک لحظه پس از سپیده های سوسن
از مهر گیاه آفتاب اندامش
از سلطنت بلند انگشتانش
از صبح کلام صادقش می آیم
یک لحظه پس از طلیعه های تبدار
از شهرت راه رفتنش
از چلچله پله های گامش می آیم
یک لحظه پس از بسیج انگشتانش
یک لحظه پس از نشستنش
یک لحظه پس از نسیم لبهایش
یک لحظه پس از صمیم قلبش می آیم
می آیم و باز هم می گویم:
ای سایه ی شعله در سر شیفتگان
ای تاب خورنده در گل، از هاله ای از گل ها،
تا گزمه بزخم چشم
از سایه ظلم ننگرد در تو
مهتابی چهره را قورق کن در شب
با لشکر بلبلان بی سر گشته
زیرا
مسامحی گزمکان در این خطه
جاوید شده است
بهترین شعرهایی که خوانده ام...برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 213