ابوالقاسم حالت /مسکین به خانه رفت شب ودید مسکنش

ساخت وبلاگ

ابوالقاسم حالت ( هدهد میرزا ) 

 

مسکین به خانه رفت شب ودید مسکنش

تاریک و روشن است ز نورضعیف شمع

شد شاد و گشت گرم تماشا همین که دید

برگرد شمع دو سه پروانه اند جمع

از روی شوق زوجه ی خود را به پیش خواند

گفتا ببین چه منظره ی عاشقانه ای است

الحق که پرفشانی پروانه دیدنی است

زیرا از جان فشانی عاشق نشانه ای است

یک لحظه پیش چون نظر انداختم به شمع

این شعر آبدار به یاد من اوفتاد

اول بنا نبود که سوزند عاشقان

آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد

یک شهر هست که آن چه به مغز آورم فشار

گوینده اش درست نیاید به خاطرم

پروانه نیستم که بسوزم ز شعله ای

شمعم تمام  سوزم و دم بر نیاورم

صائب ز بهر زاری و سوز وگداز شمع

یک شعر ساخته است که شیرین چو شکر است

در وصل و هجر سوختگان گریه می کنند

از بهر شمع خلوت و محفل برابر است

این شعر را که حافظ شیراز گفته است

بشنو ز من که سخت به مضمون آن خوشم:

در عاشقی گریز نباشد ز سوز وساز

استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

    ابوالقاسم حالت

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 4 تير 1398 ساعت: 16:54