گلچین اشعار روزبه بمانی

ساخت وبلاگ

شعر نخست:

برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلبتو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه
از این عادت باتو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
یه وقتایی انقدر حالم بده
که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه

شعر دوم:
دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
در حسرت فرداي تو تقويممو پر مي كنم
هر روز اين تنهاييو فردا تصور مي كنم
هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست
اينجا به جز دوري تو چيزي به من نزديك نيست
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
دنياي اين روزاي من همقد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده

شعر سوم:
هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه
هرروز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه
جايي كه من تنها شدم شب قبله گاهه آخره
اينجا تو اين قطب سكوت کابوس طولانی تره
من ماه ميبينم هنوز اين كور سوي روشنه
اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو
هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه

هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه

شعر چهارم:
اين روزا گوزن رو سر نمي برن
ميشكنن شاخشو ميفرستن تو باغ
اين روزا طاقو نميريزن سرش
سر گله شونو ميكوبن به طاق
اين روزا آخر نمايشا بد شده
همه نقش همو بازي مي كنند
اونايي كه چشمشون به قدرته
هم پياله هاشو راضي مي كنند
نمي دونم اگه برگرديم عقب
دل طوقي واسه كي پر ميزنه
اگه فرمونا يه شب دوره كنن
چند تا چاقو پشت قيصر مي زنه
نمي دونم اگه برگرديم عقب
داش آكل به عشق كي سر مي كنه
اگه رستمو ببينه روي خاك
پشتشو بازم به خنجر مي كنه
پاي روضه ي خودت گريه نكن
وقتي گريه ننگ مردونگيه
دوره اي كه عاقلاش زنجيرين
سوته دل شدن يه ديوونگيه
اين روزا دوره ي غيرت كشيه
كي مي دونه قيصر اين روزا كجاست
بكشي و نكشي مي كشنت

اين جا بازارچه ي آب منگلياست

شعر پنجم:
غربت يه ديواره بين تو و دستام
يك فاجعست وقتي تنها تو رو مي خوام
غربت يه تعبيره از خواب يك غفلت
تصويري از يك كوچ در آخرين قسمت
وقتي ازم دوري از سايه مي ترسم
حتي من اينجا از همسايه مي ترسم
غربت براي من مثل يه تعليقه
يك راه طولاني روي لب تيغه
اين حس آزادي اينجا نميرزه
زندون بي ديوار سلول بي مرزه
اين حس آزادي اينجا نميرزه
زندون بي ديوار سلول بي مرزه
وقتي ازم دوري شب نقطه چين ميشه
ديوار اين خونه ديوار چين ميشه
وقتي ازم دوري از زندگي سيرم
دنيا رو با قلبت اندازه مي گيرم
اين حس آزادي اينجا نميرزه
زندون بي ديوار سلول بي مرزه
غربت يه ديواره بين تو و دستام
يك فاجعست وقتي تنها تو رو مي خوام
غربت يه تعبيره از خواب يك غفلت
تصويري از يك كوچ در آخرين قسمت
وقتي ازم دوري از سايه مي ترسم
حتي من اينجا از همسايه مي ترسم
غربت براي من مثل يه تعليقه
يك راه طولاني روي لب تيغه
اين حس آزادي اينجا نميرزه
زندون بي ديوار سلول بي مرزه
اين حس آزادي اينجا نميرزه

زندون بي ديوار سلول بي مرزه

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 196 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 3:00