شعر دنیا / محمدعلی رستمی

ساخت وبلاگ

نمی دانم چرا دیگر من از دنیا نمی ترسم

گمانم رو شده دستش از این زیبا نمی ترسم

 

حقیقت می برد آیا و یا غرق مجازم من

که از افکار هول انگیزِ بی پروا نمی ترسم

 

در اینجا بس که رنجیدم فرو رفتم به تنهایی

نه از نوکر ، نه از کلفت ، نه از آقا نمی ترسم

 

از اینجا کشتی بی بادبانم می برد من را

نه دیگر هرگز از درجا زدن یک جا نمی ترسم

 

سیاهی می رود من هم امیدی بر سحر دارم

دوباره مدعی هستم من از فردا نمی ترسم

 

ز بس زخمم زده خنجر و یا چشمان ویرانگر

نه از دشنه نه از ویرانگر شهلا نمی ترسم

 

بیا در فرصتی دیگر کمی با من مدارا کن

که اینجا فرصتی آمد شدم بینا نمی ترسم

 

"وصالت" را طلب کردم جوابم را چنان دادی

که دیگر هرگز از پنهانی و پیدا نمی ترسم

 

از : محمدعلی رستمی (وصال میانه ای)

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 224 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 11:48