حُسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش
خال تو دانه ای است که دام است ریشه اش
روی تو آتشی است که زلف است دود او
شیری است غمزه ی تو که دلهاست بیشه اش
سروی است قامت تو که از جای می کند
در هر دلی که پنجه فرو برد ریشه اش
دست از هنر چگونه نشوید کسی به خون؟
فرهاد را ز وای درآورد تیشه اش
چون اختیار پیشه و شغل دگر کند؟
که شد ز روز ازل عشق پیشه اش
صائب تبریزی
بهترین شعرهایی که خوانده ام...برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 188