بهترین شعرهایی که خوانده ام

متن مرتبط با «حامد» در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام نوشته شده است

حامد ابراهیم پور/ خانم اجازه هست

  • خانم اجازه هست که در قصّه ای جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟آخر تو هیچ وقت قدیمی نمی‌شویمانند آرزوی خرید لباس عیدآخر تو... بگذریم، چه تغییر می‌کند؟اوضاع ما دو تا پس ازین مدّت مدیدآنروز یادم است زنِ دستهای توبد جور مردِ دست مرا کرد نا امیدهی نبض دستهای من آنروز می‌نشستهی پلک چشمهای من آنروز می‌پریدیادم نرفته است که در قاب عکسِ حوضپوشیده بود عکس تو پیراهن سپیدیادم نرفته است که لبهای قرمزتخون، چکّه چکّه، چکّه شد از چاقویم چکیدمن فکر می‌کنم که تو را دفن کرده‌امدر گوشه ی حیاط، کنار درخت بیدمن فکر می‌کنم که شبی سبز می‌شوداز خون چشم های سیاهت زنی جدیدآ‌ب و گلاب، دسته گل صورتی و سرخامروز هم سلام، زن لاغر سپیدآیا اجازه هست در این قصّه ی جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟حامد ابراهيم پور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حمید رضا حامدی / شعر عاشقانه

  • ﺁﻣﺪﯼ ﻃﺒﻌﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ، ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺷﺪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺯﺷﻮﻕ، ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼﺭﻭﺡ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰﯼ ﻣﻦ! ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ﺟﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟" ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﻋﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ "ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮﺍَﻡﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣّﯿﺪ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟" ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﺯﻻ‌ﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺠﯽ ﺑﺎ ﻗﺴﻢﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ "ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺮﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﺎﻃﺮﻡﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﯼ ﺧﻮﺏ! ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﻦ ﮔﺎﻡ ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽﻗﻠﻌﻪ ﺍﯼ ﻣﺘﺮﻭﮎ ﻭ ﮔﻤﻨﺎﻣﻢ، ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺁﻥ ﻗﺪَﺭ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﺩﻟﻢﺣﺲّ ﺻﺤﺮﺍ ﮔﺮﺩِ ﺷﻬﺮﺁﺷﻮﺏ! ﺗﻮﻓﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﮔﺮﺩﺑﺎﺩ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻮّﺍﺟﺖ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻣﺮﺍﺭﻗﺺ ﻣﺸﻌﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟از حمید رضا حامدی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر طوفانی حامد عسکری

  • نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی!صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبیوزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی!نبودی بغض کردم... حرف ها را... خودخوری کردمدلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی!گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانیبه لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی!یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تویکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی!هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی"پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصریبماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانیمن از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بودهبرو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی...حامد عسکری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حامد عسکری / من آدم بـــرفی ام زود آب میـشم

  • حامد عسکری : بـذار گریـه رو پلـــکات دس بمالـــه بذار هــــق هــق رو شونت پا بکوبه   میگن اشکی که واسـه عشـــق باشـه نــمک داره بـــرای زخــم خوبــــــه   اگـــه یه روز دیدی یه حــس مرموز مثــــه بختـ, ...ادامه مطلب

  • حامد عسکری / بـذار گریـه رو پلـــکات دس بمالـــه

  • حامد, عسکری, : بـذار گریـه رو پلـــکات دس بمالـــه بذار هــــق هــق رو شونت پا بکوبه میگن اشکی که واسـه عشـــق باشـه نــمک داره بـــرای زخــم خوبــــــه   اگـــه یه روز دیدی یه حــس مرموز مثــــه بختــ, ...ادامه مطلب

  • حامد عسکری : نبودی؛ در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی !

  • حامد عسکری : نبودی؛ در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی !دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی !صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبیوزیدی بر لب ایوان و ایوان شد چه ایوانی !نبودی؛ بغض کردم حرف‌ها را خودخوری کردمدلم ارگ است و ارگ از خشت؛ ویران شد چه ویرانی !یکی مثل منِ بدبخت در دام نگاه تویکی در تنگیِ آغوش زندان شد، چه زندانی !هلا ای پایتخت پیر! "طا"ی دسته‌دارت کو ؟بگیرد دست من را؛ آه ! "طهران" شد چه "تهرانی"پس از یوسف، تمام مصریان گفتند: عجب مصریبماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانیمن از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بودهبرو "گرد آفریدم" ! فصل پایان شد، چه پایانیحامد عسکری , ...ادامه مطلب

  • حامد ابراهیم پور / همراه بادها به سفر رفتم

  • همراه بادها به سفر رفتمتا سال های دور ِ مه آلودهخاکم همیشه تشنه و خونی بودتا بوده روزگار همین بوده.هم دوش بادها به سفر رفتممی سوخت زخم کنده ی من:تاریخهی قرن قرن قرن...عقب می رفتقالیچه ی پرنده ی من، تاریخ.هربار نعش آریوبرزن بوددر کوه های یخ زده ی خونی,ابراهیم ...ادامه مطلب

  • حامد ابراهیم پور / شعر تاریخ

  • به شاعرانگی حامد ابراهیم پور تعظیم می کنم.... همراه بادها به سفر رفتمدر آسمان علائم طوفان بودسرهایمان مناره شدند، اماتیمور لنگ حافظ قرآن بود!.در قرن های بعد نفهمیدیمدر کاسه ای که بود، همان آش استتاریخ، دست صاحب ِشمشیر استشمشیر در قلاف ِ قزلباش است.با خنده در لباس تو می خوابیدمهمان ِ آخر شبی ِ بعدیمی مردم و فرار نمی کردماز جنگ های مذهبی ِ بعدی!.می مردم و فرار نمی کردمنعشم هزار سال جوان می شدمانند ی,ابراهیم,تاریخ ...ادامه مطلب

  • حامد ابراهیم پور / صدای گریه ی هم سلولی مان را نشنویم

  • زندان آن زنمانتوی قرمزش بود زندان آن پلیس ها ماشین سیاه شان زندان پدرم کت و شلوار راه راهش بود که راه اداره را فراموش نمی کرد زندانی های زیادی در خیابان راه می روند با تلفن حرف می زنند سیگار می کشند مثلا آن زن زندانش آشپزخانه ی کوچکی ست یا آن مرد که زندانش را در آغوش گرفته و دنبال شیر خشک می گردد یا, ...ادامه مطلب

  • حامد اشکان : لبت انار ترک خورده‌یی بدخشانی

  •   حامد اشکان : لبت انار ترک خورده‌یی بدخشانیچقدر پسته دهان و ظریف دندانی   تو منبعِ عسلی،من پیاله‌ی چایممیان خنده‌ی تو حل شدم به آسانی   همیشه چشم تو گیراتر است از انگوردلیل وسوسه‌یی تاک های پروانی   چنان سخن زدنت طعم قند را داردبه شعر دلکشِ مولای بلخ می‌مانی   شکوه و منزلتت را چگونه شرح دهمتو یادگار شکوه قدیم ایرانی  ,حامد اشکانی,حامد اشکان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها