دل سلسله زلف ترا نیک پسندیدآشوب مکن دست مزن سلسله ها راگفتی غزلی به من یا دلکش و دیدمازشش جهت این هلهله ها غلغله ها راتاشعر دلت ساخته گردد چو یکی فرشباید که گره می زده ای حوصله ها راتو درد سرودی و دلم شعر لقب دادبی درد چه فهمد دگر این مرحله ها راپرزخم ترینم تو بدان لطف سرایشبهبود نما اندکی از آبله ها رادانیم ترابغض گلوگیر شد ارنهیک آه تو نابود کند حرمله ها راهرجا که غزل خواندم و یا شعر سرودمدیدیم کف و لبخند ز مردم صله ها رااز : محمد علی رستمی(وصال) بخوانید, ...ادامه مطلب
بهزودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شدبه جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شدجهان در قرن نو بر صفحۀ تقویم میرقصدوطن آمادۀ برگشتن تقویم خواهد شدقرانی مانده از قرنی غریبی در کف ملتکه آن هم بین دزد خوب و بد تقسیم خواهد شدبه قانون خدا نان حلالی مانده مردم راکه آن هم با قوانین بشر تحریم خواهد شدبه تنظیمات اصلی بازمیگردد بشر آخرو روی حالت «بل هم اضل» تنظیم خواهد شدخدا میگوید آن چیزی که من گفتم نشد انسانملک میگوید آن چیزی که ما گفتیم خواهد شدمحمد کاظم کاظمی بخوانید, ...ادامه مطلب
کاش که من بال و پری داشتمجانب کویش گذری داشتم2آتش عشقش چو به جانم فتادسوخت اگر بال و پری داشتم3میزدم آتش به نهال حیاتگر نه امید ثمری داشتم4گلشن حسن تو که شاداب بادمن هم از آن چشم بری داشتم5رفتی از این شهر و نگفتی که منشیفتهی در به دری داشتم6دل به رهش پر زد و میگفت بازکاش که من بال و پری داشتمباستانی پاریزی بخوانید, ...ادامه مطلب
عادت نداشت رفت که طاقت بیاوردطاقت نبود خواست که عادت بیاوردکابوس ها به گردن بیداری است کاشمی شد خواب بر سر ساعت بیاورددنبال ماه چشم کسی نیست از کجاباید برای آینه صورت بیاورددر خود در انتظار .. که چیزی عوض شودبیرون کسی نمانده که قسمت بیاوردعمری در احتمال شکست از ترک گذشتچاره تلنگر است که شدت بیاوردآشفته در هوا تن خاکستر است و باددیگر چگونه این همه نسبت بیاوردچیزی پریده از لب و کوتاه از اوست دست ...از وقت آن گذشته که مهلت بیاورد#الهام_ملک_محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شببدینسان خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شبتبی این کاه را چون کوه سنگین میکند، آنگاهچه آتش ها که در این کوه برپا میکنم هر شبتماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر منکه پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شبمرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جاناچگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شبچنان دستم تهی گردیده از گرمای دست توکه این یخ کرده را از بی کسی،ها میکنم هرشبتمام سایه ها را می کشم در روزن مهتابحضورم را زچشم شهر حاشا میکنم هر شبدلم فریاد می خواهد ولی در گوشه ای تنهاچه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شبکجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی!که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب#محمدعلى_بهمنی بخوانید, ...ادامه مطلب
غیر از غم تو هیچ غمی غم نمی شودجز در مقابلت کمرم خم نمی شودگفتم که با ندیدنت از یاد می برم دردی ست در دلم که از آن کم نمی شوددل تنگم و نه تاب و قرار و نه صبر هستاین درد جا به پهنه ی عالم نمی شودعمرم چگونه رفت !؟ نفهمیدم آخرشسر شد فقط ... بدون تو یک دم نمی شودحالم بد است ، باشی اگر .. خوب می شومآه ای تو آنکه هر چی بخواهم نمی شود ...#الهام_ملک_محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
همراه اوليم و جُدايان آخريمما داستان تلخ ِ بيابان ديگريماز بس كه با خيانت خود سر بريدهاندما جنگلي ز جمع درختان بيسريمديگر به اعتماد دلي خوش نميكنيماز بس كه گُر گرفته اين خشك و آن تريمداريم ميرسيم به پايان و كاش كه-از جرعههاي مانده ايام بگذريم...بس دام ديدهايم و آدم نميشويمما ماندهايم و دانه و منگي ياكريم!#عیسی_محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروباز سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروببیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدماز خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...دستی که ساحلم نشده بند را بریدتن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروبتا نسل های بعد خبردار می شونداز درد من که می کشدش تا ابد غروباز سر گذشت ... موعد ویران شدن رسیددریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...الهام ملک محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروباز سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروببیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدماز خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...دستی که ساحلم نشده بند را بریدتن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروبتا نسل های بعد خبردار می شونداز درد من که می کشدش تا ابد غروباز سر گذشت ... موعد ویران شدن رسیددریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...الهام ملک محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
امشب از هر جا گذشتی بعد تو باران گرفتهفاتحی هستی که شهر خویش را ویران گرفته ...در نبودت اصل و مفهومی کم است انگار در منهستی اش را جای خالی گل از گلدان گرفتهرنج صد قرن و به کوتاهی خوابی ... ، عمر من بودبر همین مبنا اصولا نام ما انسان گرفتهمن شبیه اتفاقی بد که بد موقع هم افتادتا همین جا آمدم عشقت مرا دندان گرفتهخانه ها امن اند در طوفان برای ساکنینشپس کجا امن است وقتی در دلم طوفان گرفتهالهام ملک محمدی بخوانید, ...ادامه مطلب
نمی دانم چرا دیگر من از دنیا نمی ترسمگمانم رو شده دستش از این زیبا نمی ترسم حقیقت می برد آیا و یا غرق مجازم منکه از افکار هول انگیزِ بی پروا نمی ترسم در اینجا بس که رنجیدم فرو رفتم به تنهایینه از نوکر, ...ادامه مطلب
1-رنج دادی مرا به ناوکِ ناز/رنج هایی که سالیان دراز .../گفته ام بارها؛ بگویم باز:/" دست من نیست؛ دوستت دارم."//2-چشمم آن قدر سوی ابرو نیست/اشتیاقش به زلف و گیسو نیست/روی او جز به عشق، نیکو نیست/بیدلِ , ...ادامه مطلب
چند هایکو(واره) با پردازشی که گاهی از قواعد اصیل هایکو،بیرون می زند:1- با مضمون و شیوه ی پردازش هایکو(واره) اما در قالب شعری سروش:برکه، آرام؛ رام، بادِ خزان/نقش ها، بی نگاهِ رهگذران/شاعری در شبی….//و , ...ادامه مطلب
این بار هم بهانه گرفتی؛ نیامدیقلب مرا نشانه گرفتی؛ نیامدیگفتی: بیا بیار دلِ پر بهانه رااما خودت بهانه گرفتی؛ نیامدیشاید که آمدیّ و ندیدم جمال دوستشاید مرا فسانه گرفتی، نیامدیآری؛ خیالِ خالِ تو، می ارز, ...ادامه مطلب
شعرعروضی فارسی-انگلیسی,، 21 ساله شد.(از آذر ماه سال 1377 تا حال، نخستین های عروض انگلیسی, را در چهار شاخه به وجود آورده ایم و امیدواریم با حمایت فرهیختگان بتوانیم روح شعرموزون فارسی را به ادبیات انگلیسی,, ...ادامه مطلب