بهترین شعرهایی که خوانده ام

متن مرتبط با «رحیم پور ازغدی» در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام نوشته شده است

حامد ابراهیم پور/ خانم اجازه هست

  • خانم اجازه هست که در قصّه ای جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟آخر تو هیچ وقت قدیمی نمی‌شویمانند آرزوی خرید لباس عیدآخر تو... بگذریم، چه تغییر می‌کند؟اوضاع ما دو تا پس ازین مدّت مدیدآنروز یادم است زنِ دستهای توبد جور مردِ دست مرا کرد نا امیدهی نبض دستهای من آنروز می‌نشستهی پلک چشمهای من آنروز می‌پریدیادم نرفته است که در قاب عکسِ حوضپوشیده بود عکس تو پیراهن سپیدیادم نرفته است که لبهای قرمزتخون، چکّه چکّه، چکّه شد از چاقویم چکیدمن فکر می‌کنم که تو را دفن کرده‌امدر گوشه ی حیاط، کنار درخت بیدمن فکر می‌کنم که شبی سبز می‌شوداز خون چشم های سیاهت زنی جدیدآ‌ب و گلاب، دسته گل صورتی و سرخامروز هم سلام، زن لاغر سپیدآیا اجازه هست در این قصّه ی جدیدتصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟حامد ابراهيم پور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جواد مهدی پور / غوغای نگاه

  • غوغای نگاه ..سر به زیر انداختم در آینه ، جای نگاهمثل مژگان سر نهم هر لحظه بر پای نگاهآبرویم را نمی ریزد به پایش ، آینهشرم می گیرد مرا در بر ، در اثنای نگاهغیرت آیینه را حیرت ، تلافی میکندگل نخواهد کرد از بلبل تمنّای نگاهرخنه در دل ، فتنه و آشوب بر پا می کندپای در کار ست دائم ، کار فرمای نگاهمحرم باغ تجلّی ساز ، چشمان مرادر حریم دل شود تا عالم آرای نگاهگوشه ی چشمان تو ، خنیاگر میخانه هاستساغر از خود می شود بی خود به مینای نگاهمی دهد بر باد روزی آه ، جاه ظلم راشوخ چشمان بلا را نیست پروای نگاهمردم آزاری نمی بیند کسی ، از چشم تومی بخور منبر بسوزان ست غوغای نگاهجواد مهدی پور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چند سروش کوتاه از محمد علی رضاپور

  • 1-رنج دادی مرا به ناوکِ ناز/رنج هایی که سالیان دراز .../گفته ام بارها؛ بگویم باز:/" دست من نیست؛ دوستت دارم."//2-چشمم آن قدر سوی ابرو نیست/اشتیاقش به زلف و گیسو نیست/روی او جز به عشق، نیکو نیست/بیدلِ , ...ادامه مطلب

  • چند هایکو(واره) / محمدعلی رضاپور

  • چند هایکو(واره) با پردازشی که گاهی از قواعد اصیل هایکو،بیرون می زند:1- با مضمون و شیوه ی پردازش هایکو(واره) اما در قالب شعری سروش:برکه، آرام؛ رام، بادِ خزان/نقش ها، بی نگاهِ رهگذران/شاعری در شبی….//و , ...ادامه مطلب

  • محمد علی رضاپور / قلب مرا نشانه گرفتی؛ نیامدی

  • این بار هم بهانه گرفتی؛ نیامدیقلب مرا نشانه گرفتی؛ نیامدیگفتی: بیا بیار دلِ پر بهانه رااما خودت بهانه گرفتی؛ نیامدیشاید که آمدیّ و ندیدم جمال دوستشاید مرا فسانه گرفتی، نیامدیآری؛ خیالِ خالِ تو، می ارز, ...ادامه مطلب

  • شعر نو نیمایی به زبان انگلیسی توسط محمدعلی رضاپور

  • شعرعروضی فارسی-انگلیسی,، 21 ساله شد.(از آذر ماه سال 1377 تا حال، نخستین های عروض انگلیسی, را در چهار شاخه به وجود آورده ایم و امیدواریم با حمایت فرهیختگان بتوانیم روح شعرموزون فارسی را به ادبیات انگلیسی,, ...ادامه مطلب

  • محمد علی رضا پور / صاعقه، چشم بر زمین می دوخت

  • محمد علی رضا پور(قالب شعری سروش)صاعقه، چشم بر زمین می دوخت/چشمکی زد. تمامِ جنگل سوخت/عشق، آتش در این میان افروخت/با دلِ کوچکی چه خواهد کرد؟//کوه وقتی سفید می پوشد/در دل من امید می جوشد/یادِ فردای جلگه, ...ادامه مطلب

  • محمد علی رضاپور / چشمان بسته٬ باز و نظرباز می شوند

  • محمد علی رضاپور : فردا که ناگهانچشمان بسته٬ باز و نظرباز می شوندبر بال خاطرات٬ نبینیم بار شرم!این هدیه نیست در خور چشمان آسمان., ...ادامه مطلب

  • رحیم معینی کرمانشاهی / در این دنیا تک و تنها شدم من

  • در این دنیا تک و تنها شدم من                           گیاهی در دل صحرا شدم من چو مجنونی که از مردم گریزد                       شتابان در پی لیلا شدم من چه بی اثر می خندم                       چه ب, ...ادامه مطلب

  • محمد علی رضاپور / شرمناک از خطایم ای بانو!

  • از جمالت نگفته ام چندان. شرمناک از خطایم ای بانو!چه کنم؟ جامعه پر از درد است. مرد دردآشنایم ای بانو! از تماشای شعر لبریزت، از نگاه تغزل انگیزتاز گذشت شکایت آمیزت، من پر از ماجرایم ای بانو! آن قدَرها ص, ...ادامه مطلب

  • محمد علی رضاپور / ترانه، خانه ندارد. بخوان ترانه سرا!

  • ترانه، خانه ندارد. بخوان ترانه سرا! بخوان ترانه ی این دخترِ بدونِ سراترانه، خانه ندارد. چه کار باید کرد؟ دلی شبانه ندارد. چه کار باید کرد؟ شبانه، جوجه ی ناآشنا به بال زدن چو آشیانه ندارد، چه کار با, ...ادامه مطلب

  • پوریای ولی / از دفتر عشق، راز می‌خوان و مگوی

  • پوریای ولی :از دفتر عشق، راز می‌خوان و مگویمَرکب پی این قافله می‌ران و مگویخواهی که دل و دین به سلامت ببریمی‌بین و مکن ظاهر و می‌دان و مگویپوریای_ولیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رحیم معینی کرمانشاهی : سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گياهي

  • رحیم معینی کرمانشاهی :سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گياهيناله اي هم نيست تا سودا كنم با سوز آهينيستم افسرده خاطر هيچ از این افتاده پاييصد هزاران روي دارد چرخ با چرخ كلاهيابر رحمت را گو ببارد ، تا بنوشد جرعه آبيساقه خشك گياه تشنه كام بي گناهيمن كيم ؟ جوياي عشقي ، از دل نامهربانيمن چه هستم ، هاله محو جمال روي ماهيمن چه ام ؟شمع شب افروزي بكوي بي وفاييمشعل خود سوزي و تا سر نبرده شامگاهيمن كيم ؟ در سايه غم آرميده خسته صيديبال وپر بسته ، اسير و بندي بخت سياهيجز صفاي خاطر محزون ، ندارم خصم جانيجز محبت در جهان ، هر گز نكردم اشتباهيمو مكن آشفته آخر بسته جان من بموييمگسلان پيوند ، بسته كوه صبر من بكاهييا سخن با من بگو ، تا خوش كنم دل را بحرفييا نوازش كن دلم را با نگاه گاه گاهيهيچ مي داني چه هامي دانم از چشم خموشترازها خواند دل من ، از سكوت هر نگاهيداروي دردم تو داري نا اميد از در مرانماي بقربان تو جان دردمند من الهيمعینی کرمانشاهیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نادر نادرپور : من آن درختِ زمستانی

  • نادر نادرپور : من آن درختِ زمستانی ، بر آستانِ بهارانمکه جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانمزنوشخندِ سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشتمنی که در شبِ بی پایان،گواهِ گریه ی بارانمشکوهِ سبز بهاران را،بَرین کرانه نخواهم دیدکه رنگِ زرد خزان دارد،همیشه خاطرِ ویرانم...کجاست بادِ سحرگاهان ، که در صفای پس از بارانکند به یادِ تو ، ای ایران! به بوی خاکِ تو مهمانم #نادر_نادرپور, ...ادامه مطلب

  • حامد ابراهیم پور / همراه بادها به سفر رفتم

  • همراه بادها به سفر رفتمتا سال های دور ِ مه آلودهخاکم همیشه تشنه و خونی بودتا بوده روزگار همین بوده.هم دوش بادها به سفر رفتممی سوخت زخم کنده ی من:تاریخهی قرن قرن قرن...عقب می رفتقالیچه ی پرنده ی من، تاریخ.هربار نعش آریوبرزن بوددر کوه های یخ زده ی خونی,ابراهیم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها